ترنّم جانترنّم جان، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 14 روز سن داره

ترنّم نامه

ترنم در آتلیه خونگی (3) (عکاس بابا)

سلام گل دخترم این عکسها رو بابا چند روز بعد از تولدت توی خونه  ازت گرفت. سلام بابایی با اجازه مامانی من عکسای ادیت شده رو میذارم .           ماشاالله ، لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم   دوستت داریم ستاره درخشان زندگیمون     ...
28 بهمن 1392

چه دختری دارم من!!!!

سلام گلم یک ربع  وقت صرف کردی تا دوشاخه گاز رو از برق در بیاری و وقتی دیدی نمی تونی ، یک ربع گریه کردی تا من واست انجامش بدم . البته من هم این کار رو نکردم چون دیگه بهانه هر روزت میشد .       دوستت دارم دختر عزیزم ...
26 بهمن 1392

روزهای زیبای من و تو (9)

سلام دختر نازم   ترنمم ، شیرینی زندگیم ، عشق و امیدم ، امروز 13 ماهه شدی عزیزم. اولین روز از دومین ماه دومین سال زندگیت رو بهت تبریک میگم پاره قلبم.   دختر شیرینم ، این روزها با تو  خیلی به من و بابا خوش می گذره . خدایا نمی دونم این لطفت رو چجوری باید شکر کنم. الهـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی هزار بار شکر، شکر و شکر. ازت ممنونم به خاطر این نعمتت. ترنم نازم ، هنوز راه نمی ری و غیر از اون هشت تا دندونی که توی شش ماهگی به سرعت در آوردی ، دندون دیگه ای هم نداری. بابا رو که از خیلی وقت پیش می گفتی .حالا 3 هفته ای هم هست که ماما رو هم می گی و دل من غش می کنه واسه این ماما گفتنت. این ...
26 بهمن 1392

ترنم و زندگی مسالمت آمیز با عروسک ها

سلام دختر مهربونم ترنم کوچولوم ، الهی دورت بگردم که وقتی میشینی برای بازی من کلی ذوقت می کنم. الهی من فدای دل مهربون و کوچیکت بشم که گاهی با عروسکهات مهربونی ولی گاهی خیلی نامهربون میشی عزیز نازم .   این عروسک رو خیلی دوست نداری و نسبت بهش حسادت داری . اینجا گذاشتمش توی تختت و تو هم سریع بالشتت رو گذاشتی کنارش و میدان رو خالی نکردی.     و اما دل من اینجا ضعف کرد که عروسک هات رو خوابونده بودی به ردیف و داشتی لالایی شون می کردی و وقتی اومدم نزدیک  ، دیدم که یک تکه از پاستیلی رو که گذاشته بودم تا بخوری ، گذاشتی دهن عروسکت. الهی که من دورتــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ...
6 بهمن 1392

تولد یک سالگی

سلام ترنم نازم دختر عزیزم ببخشید که پست تولدت رو با تاخیر گذاشتم. آخه عکسهای تولدت ویروسی شدن و پاک شدن و بالاخره بابا با کلی دردسر تونست برشون گردونه. آخه ویروسش خیلی بد قلق بود. پنجشنبه ٢٦ دی ٩٢ ، همزمان با یک ساله شدنت من و تو و بابایی یک جشن کوچولو گرفتیم و از بودنت و شادیت کلی کیف کردیم. البته بابابزرگ و مامان بزرگ و خاله ها و دایی علی قبلاً کادوی تولد دخترم رو داده بودند و جاشون حسابی خالی بود. عزیز دلم ، دختر مهربونم ، یک سالگیت مبارک مامان. الهی که ١٢٠ ساله بشی و با شادی زندگی کنی عمرم.   این هم عکسهای تولدت....       این کارتها هدیه های خاله ها و مامان بزرگی و بابابزر...
5 بهمن 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ترنّم نامه می باشد